وبلاگ شخصی عارف قهرمانزاده


دست نوشته های عارف قهرمانزاده

مگه عیبی داره آدم یه کنجی کز کنه تنها

چه ایرادی داره آدم
سرش گرم خودش باشه
بخواب زودتر از مردم
که صبح زود هم پاشه

مگه عیبی داره آدم
یه کنجی کز کنه تنها
بدور از هر کی میشناسه
بدور از کل آدمها

شب آغاز برف و یخ
پر از احساس وهم انگیز
یه چای سرد و بی مزه
یه کلبه تو دل پاییز

پر از تکرار دیروزم
پر از خالی ترین رویا
بغل کن باز خیالم رو
بزار تا گم بشه سرما

هنوزم تو رگ گیتار
پر از نت های تکرار
هنوزم آسمون هر شب
رو سقف کلبه میباره

تو قلبت سربی و سرد
تو قلبت سخت و نامرد
تو که عاشق نبودی تا
ببینی غم چیا کرده

تو سهمت دوری از من بود
من اینو دیر فهمیدم
من اما جای تو هر شب
به این دیوونه خندیدم

عارف قهرمانزاده

 

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۱

من صدات زدم برادر

برادر

در حس خلوتی از شب، زمانی که ستاره‌ها به هم شگفت‌زده نگاه می‌کردند و ماه زیبا، رازهای شب را در بغل خود محکم نگه می‌داشت، دو برادر به هم دست یافتند. این داستان آغاز شد وقتی برادر کوچک، از دست‌رفته در گرداب تنهایی گم شده بود و برادر بزرگ‌تر پس از پانزده سال تلاش بی‌وقفه، در آغوش زمان از دل کوه‌های حیرت‌انگیز عشق پیدا شد.

هنگامی که برادر بزرگ به ساحل تنهایی برادر کوچک خود رسید، قلبش با لرزش شکسته از نگاه تنهایی او پر شد. نور ماه بر روی چهره‌اش افتاد و اشک‌های خسته‌ای از چشمانش سرازیر شد. با آرامش، او نزدیک شد و گفت: "برادر کوچکم، تو را پیدا کردم."

برادر کوچک با چشمانی پر از حس شکرگزاری و شگفتی به چشمان برادر بزرگ‌تر نگاه کرد. با یک حرکت نرم، او را در آغوش گرفت و گفت: "از تو برادر ناامید نبودم، اما هیچ وقت فکر نکردم که چقدر می‌تواند عشق تو را به من بازگرداند."

از آن روز، آسمان زندگی آن دو برادر، به رنگ‌های جدید عشق و امید پر شد. هر روز، گویی صفحه‌ای جدید از کتاب عاشقانه زندگی آنها را باز می‌کرد. آنها با هم سحرآمیز خندیدند، به یکدیگر نگاه کردند و در دلهایشان، نغمه‌های عاشقانه آهنگ زندگی به صدا درآمد.

عشق برادران، از هر گوشه‌ای با بویی دلنشین پخش می‌شد. آن دو با هم، هر دقیقه را با لحظات شیرین توأم کردند و قلبهایشان به رقص درآمد. حالا که دوباره به یکدیگر پیوسته بودند، روزهای خوب و شاد با دستان باز برای آنها در انتظار بود.

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

من یک جزیره ام با یک درخت پیر

جزیره

 

من یک جزیره ام با یک درخت پیر
از هر طرف منم تو مشت تو اسیر

دریای من منو تا ساحلت ببر
اصلا بکش منو خاک منم بگیر

من عاشق تو ام تو عاشق نهنگ
بازم که کشته داد این جنگ بی تفنگ

هی ساحل منو با موج کم نکن
آروم تر بمون طوفان به سر نگیر

با یک سونامی بی رحم رو به من
آغوش وا کن و من رو بغل بگیر

 


عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

من آن تک شاخه پیرم که دیگر گل نخواهم داد

عارف قهرمان زاده

 

من آن تک شاخه پیرم که دیگر گل نخواهم داد
مجال همنشینی را به یک بلبل نخواهم داد

چنان خشکم چنان تنها که گویا متن پاییزم
و حتی در همین حالت دگر سنبل نخواهم داد

شبیه شاخه پیری که فصل میوه اش رد شد
برای سرخوشی ها تان کمی الکل نخواهم داد

تمام سمفونی ها را برایم باد میسازد
برای جشن نت هایش دو ر لا سل نخواهم داد

من آن تک شاخه پیرم که دیگر خسته ام از خود
تماما خار خواهم شد و دیگر گل نخواهم داد

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

چای دارچین و قند وانیلی

عارف قهرمانزاده

 

چای دارچین و قند وانیلی
ماجرای عجیب سیسیلی
بحث داغ تمام نشریات
از مضرات عقد فامیلی


صفحه اقتصاد تاکیدات
حکم محکوم شرح تهدیدات
بحث کمبود مهلک دارو
با وجود تمام تمهیدات


لغو اعدام لحظه آخر
یک تصادف دو کشته بابلسر
ازدیاد جوان سیگاری
مرگ یک زن درون بالا بر

 

نبش قبر دو مرده در پاریس
نرخ خوب فروش فیلم هیس
تیتر اول طلاق سیمین و
ماجرای گرفتن تندیس


شخص سوم همیشه یک جانی
رد مال دو مرد افغانی
کسب کار و رکود بی مفهوم
هی عرق های سرد پیشانی

ریش کافکا رژیم کم چربی
تحت تاثیر یک زن غربی
درد سنگین یک کمر بعدا
یک مسکن و خواب تک ضربی

تیتر دوم سقوط نرخ طلا
ارز یک پله  میکشد بالا
نفت یک پله میکشد پایین
خسته ام از تمام جریان ها

خسته ام از رسانه ها اخبار
خسته ام از متون پر تکرار
خسته یعنی که در غزل هایت
دست بردن به زور با اجبار


جبر یعنی که در اتاقی سرد
فکر کردن به یک زن نامرد
جبر یعنی که ناشر شعرت
درد ها رادوباره جارو کرد


شعر یعنی که وقت تنهایی
با نوشتن کنار می آیی
مینویسی که محرمت باشد
مثل افکار تلخ بیضایی


خسته ام از حقیقتی مرموز
حرف های قشنگ دامن سوز
خسته ام از رمان و شعر نو
خسته ام از همینک از امروز


خسته ام از هجوم بر بر ها
از تفاهم میان لشکر ها
عهد هایی که بسته خواهد ماند
محض تصدیق نا برابر ها


عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

من مانده ام و وسعت سنگین راه ها

راه

 

من مانده ام و وسعت سنگین راه ها

با شرمی از نکرده ترین گناه ها


این شهر در مقابل من قد کشیده است

چون سوزنی گه گم شده ما بین کاه ها


سرخ و سفید و زرد رنگی نمانده است

من مانده ام و بوسه تلخ از سیاه ها


چون شاه کشوری که در آن کودتا شده است

دلگیرم از خیانت سخت سپاه ها


یوسف ترین شهر خودم بوده ام ولی

از قصر رفته ام و رسیدم به چاه ها


گرگینه های هیز و شکم باره در مسیر

باید گذشت از لب این پرت گاه ها


شعری چکید و قامت من را به خون کشید

هل من مبارزی وسط قتل گاه ها


من زنده ام هنوز و غزل فکر میکنم.

یک معجزه است در وسط مرده خواه ها


عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

دختر شاه قجر باز چه خوابی دیدی

قهوه قاجار

 

 

قهوه چرخاندی و خواب از سر من قاپیدی
دختر شاه قجر باز چه خوابی دیدی


ته فنجان من از فال تو سر شار تر است
قدری آرام بگیر حضرت دیوانه مست

دست بردار از این شیطنت تکراری
در سرت باز بگو فکر چه چیزی داری


گفته بودم که سر آخر به تو سر میبازم
من خودم را سر این پیچ گذر میبازم

من زمین خورده و مفلوک تو بالا و بلند
بازی انگار تمام است عزیزم تو بخند

روز بر هم کنش عشق و غرور است نرو
چشم هفتاد و دو ملت همه شور است نرو

ترسم این است بگیرند و دچارت بکنند
گرگ ها نقشه کشیدند شکارت بکنند

این جهان جنگل انبوه شغال است و کلاغ
کرکسان بست نشستند در آرامش باغ

از تب تند خبابان گذرت خواهم داد
از سراشیبی تهران گذرت خواهم داد

از مبادا و مباد از لبه تیز هبوت
از هم آوردی انسان وسط سیب و سقوط


شاعر عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

دلتنگ ترین شعر مرا میخوانی

دلتنگ ترین شعر مرا میخوانی
انگشت به لب میبری و میمانی

لیلای اساطیری اندیشه من
اینک تو و این حالت سر گردانی

با این همه سرگیجه بعد از مستی
افسرده ترین حالت یک انسانی

یک روح به یک جن در گوشی میگفت
احساس منه دل شده را میدانی

آهسته برو که خون من گردن توست
هرچند که تو یک زن بی وجدانی

میخواهم از این گفته خجالت بکشم
اظهار نظر های به این عریانی

اما چه کنم که عالمی میدانند
ابعاد همین فاجعه انسانی

 

 

عارف قهرمان زاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

عشق بی واهمه در گیر تو کرده است مرا

عارف قهرمانزاده

عشق بی واهمه در گیر تو کرده است مرا
همچو دستی به تهه حادثه برده است مرا

حاصل کسر میان من و ما چیزی نیست
عشق محدود تو صد بار شمرده است مرا

من و تاریکی شب شیشه عمرم در مشت
عشق این گونه به دست تو سپرده است مرا

چون سواری که به یک تیر در افتاده به خاک *
ناخن از درد به شنزار تو برده است مرا

معتقد بودم و هستم به غزل واره مرگ
کوره راهی که به سمت تو کشیده است مرا

ترسم این است به جایی نرسد دادم تا
شاعر از درد در این شعر فشرده است مرا

 

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

بر هم زن آرامش ملت دهه شصتی

دهه شصت

 

بر  هم زن آرامش ملت دهه شصتی
باید بکشد سخت خجالت دهه شصتی

یک عمر به دنبال همین رابطه بودیم
کاشف به عمل آمده علت دهه شصتی

شیخ اجل و مولوی و حضرت اسحاق
همواره نمودند ملامت دهه شصتی

این عامل بر هم زن آرامش بازار
بر شیب تورم تب سرعت دهه شصتی

سر کرده اشرار و خلافت گر داعش
در منطقه کردست جنایت دهه شصتی

سر چشمه بدبختی منظومه ی شمسی است
دارد به همین مساله شهرت دهه شصتی

از روی همین هاست اگر زلزله آمد
طوفان شن و عامل نکبت دهه شصتی

در قسم هنر دست رساندند به اسکار
هر چند که در شاخه وحشت دهه شصتی

ای خاک جهان بر سر این قوم پر از ننگ
اسطوره هرگونه وخامت دهه شصتی

بیکار و عذب مانده و سربار پدر شد
بر باغ جماعت شده آفت دهه شصتی

 

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰
عارف قهرمان زاده:
نویسنده، روزنامه نگار، شاعر و پژوهشگر
زمینه فعالیت: گردشگری، جامعه شناسی و اکوتوریسم
بسیاری از مطالب و مفاهیم قابل اشتراک هستند به همین امید هنوز بلاگر هستم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان