وبلاگ شخصی عارف قهرمانزاده


دست نوشته های عارف قهرمانزاده

همیشه میمانم میان من یا تو

عارف قهرمانزاده

 

همیشه میمانم میان من یا تو
ببین تفاوت را میان من تا تو

چه میکنی بی من من از تو میپرسم ؟
تمام شب را تا طلوع فردا تو

خودت نمیخواهی خودم که میدانم
بدون من باشی دو لحظه حتی تو

تو مثل لیلایی منم که مجنونم
همیشه راضی من ولیکن اما تو

چرا نمیخواهی دوباره برگردی
چگونه بنویسم دوباره من یا تو
؟
بیا تماشا کن مرا که میخوانم
تمام شعرم را هجا هجا باتو

تو آخرین شعری تو آخرین شاعر
غزل توی اصلا همیشه زیبا تو

هزار یک شب را به یک غزل گفتم
بیا بخوان اینک دوباره امضا تو

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۱

دلگیرم و خراب میروم دیگر

عارف قهرمانزاده

 

 

دلگیرم و خراب میروم دیگر

دیگر از این سراب میروم دیگر

 

رو راست عکس من بر عکس من نبود

از جلد تنگ قاب میروم دیگر

 

درگیر رفتنم دلگیر ماندنی

هی فال بیجواب ، میروم دیگر

 

دل در دلم نبود یک فصل قبل این

از حجم اضطراب میروم دیگر

 

ماندن برای من مرداب بودن است

ای شهر بی شتاب میروم دیگر

 

اهلی ترین غزل رامم نمیشود

از دست این عقاب میروم دیگر

 

مادر برای من یک خواب دیده است

از شهر ؛ رفته خواب ، میروم دیگر

 

استاده مادرم در چار چوب در

قران جام آب میروم دیگر

 

حمید رضا قهرمانزاده (عارف )

 

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

بر هم زن آرامش ملت دهه شصتی

دهه شصت

 

بر  هم زن آرامش ملت دهه شصتی
باید بکشد سخت خجالت دهه شصتی

یک عمر به دنبال همین رابطه بودیم
کاشف به عمل آمده علت دهه شصتی

شیخ اجل و مولوی و حضرت اسحاق
همواره نمودند ملامت دهه شصتی

این عامل بر هم زن آرامش بازار
بر شیب تورم تب سرعت دهه شصتی

سر کرده اشرار و خلافت گر داعش
در منطقه کردست جنایت دهه شصتی

سر چشمه بدبختی منظومه ی شمسی است
دارد به همین مساله شهرت دهه شصتی

از روی همین هاست اگر زلزله آمد
طوفان شن و عامل نکبت دهه شصتی

در قسم هنر دست رساندند به اسکار
هر چند که در شاخه وحشت دهه شصتی

ای خاک جهان بر سر این قوم پر از ننگ
اسطوره هرگونه وخامت دهه شصتی

بیکار و عذب مانده و سربار پدر شد
بر باغ جماعت شده آفت دهه شصتی

 

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

طاعون

شعر طاعون

 

رفتنت را چگونه بنویسم
با تو ام ای قشنگ قدیسم

حال من بعد رفتنت این است
کوره راهی که رو به پایین است

مثل بن بست بی سر و آغاز
مثل برجک بدون یک سرباز

مثل تاریخ های بی تقویم
مثل شاهی که مانده بی اقلیم

مثل یک جام شربتی مسموم
مثل یک شعر نیمه بی مفهوم

مثل شهری که مسخ طاعون شد
مثل یک رگ که خالی از خون شد

مثل ویروس مضحکی بودی
درد سنگین و مهلکی بودی

بعد مرگ تو شهر ویران شد
عشق هم حرف پشت دندان شد

در درونم قبیله ای مردند
بچه هایی که سال میخوردند

مثل بختک به جان من افتاد
درد های عمیق پر تعداد

رفته بودی و داغ میدیدم
لشکری با چراغ میدیدم

رفته بودی و رفتنت را من
مو به مو مینوشتمش عینا

گفته بودم اگر شبی رفتی
راه شب را عقب عقب رفتی

دست خطی و نامه ای بگذار
روی در ها نشانه ای بگذار

گفته بودم که بی تو میمیرم
رفتنت را بهانه میگیرم

بعد کوچت بهار خواهد رفت
از کفم اختیار خواهد رفت

گفته بودم هبوط خواهم کرد
از خودم هم سقوط خواهم کرد

زندگی هم عذاب خواهد شد
سقف بر سر خراب خواهد شد

یاد داری کلاغ پر ها را
پر زدن های نا برابر را

رفتی اما نه نامه ای هم نیست
دست خطی نشانه ای هم نیست

مثل چیزی که ناگهان بود
چون شهابی و کهکشانی بود

مثل معبد که مسجدش کردند
مثل رودی که راکدش کردند

مثل یک جت که مهو از رادار
گشت اما بدون یک هشدار

مثل شمعی که دست طوفان است
قبل رفتن همیشه لرزان است

مثل صد چیز مثل اینهایی
مثل حکمی که بعد از اجرائی

فصل اردی بهشت من بودی
شکل باغ و بهشت من بودی

بعد کوچت بهار من گم شد
عمر شش در چهار من گم شد

مثل مردی که از نفس افتاد
سینه اش هم به خس و خس افتاد

باغ سبزم غریب و بیکس شد
دست و پایش نصیب کرکس شد

من شدم مرد سست طاعونی
با دو چشم ضعیف زیتونی

خانه ام شد خرابه ای متروک
من شدم مرد تا ابد مفلوک

دژ سنگین و محکمم را باد
در نوردید و زوزه سر میداد

لاشخور ها تناولم کردند
عرض یک شب چپاولم کردند

همنشینم که مار و گژدم شد
حرف هایی که حرف مردم شد

عده ای هم که محرمم بودند
با من و خانه هم قسم بودند

صبح فردای بی کسی رفتند
با من و خانه هم قسم بودند

صبح فردای بی کسی رفتند
تسلیت های نارسی گفتند

حال من بعد رفتنت این شد
مثل مردی که مسخ و نفرین شد

گاه فاز خیال میگیرم
رفتنت را محال میگیرم

مینویسم دوباره می آیی
با تو ام ای عروس رویایی

عارف قهرمانزاده

 

 

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۱

هی خبر میگیرند

شهر مملو ز سکوت است دلم میلرزد
نکند کیف تو را قاپیدند

نکند تلفن تو دست کسی افتاده
نکند خبری هست که من بی خبرم

چند روز است دم در منتظرم تا که بیایی اما
خبری نیست که نیست

تلفنت خاموش است
گشت ها همه دنبال کسی میگردند

دستشان بی سیم ایست
هی خبر میگیرند

و صدای غریبی میرسد بر گوشم
یک نفر میگوید
.

.
ناگهان هم همه ها می خیزند
شهر در چاله مشتی نوسان می افتد

امروز هم که نیایی
فردا بیشتر نگران خواهم بود

 

#عارف_قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

چشم تو

 

عارف قهرمانزاده

 

 

لعنتی چشم تو یک شعر پر از ایهام است
واژه در واژه غزل واره پر ابهام است

کوه نور است ویا تل عقیق یمنی
مثل یک شعله چه زیبا چه نا آرام است

آینه گیج در اندیشه تفسیر تنت
وحی چشمان تو آغاز هزار الهام است

مرکز ثقل زمینی, وصف مبهوت هبوت
سیب صد چرخ زده قصه بی انجام است

اشک در چشم تو میاید ترسی به تنم
نوح در فکر نجات همه از فرجام است

لشکر روم در اندیشه تسخیر تو اند
انقلابست که از فکر تو در انجام است

بولشویکی تر از آنی که لنین میخواهد
اثر سخت برامس آن نت بی هنگام است

نیوتون مرد به هم ریخته از جذبه توست
بل فقط فکر شنودیست که بی اتمام است

هر که در فکر تو باشد سرطان میگیرد
سرطانی نشود عاقبتش سرسام است

تا سحر ول کنیم وصف تو را میگویم
چه کنم شعر دو چشمان تو درد العام است

 

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۱
عارف قهرمان زاده:
نویسنده، روزنامه نگار، شاعر و پژوهشگر
زمینه فعالیت: گردشگری، جامعه شناسی و اکوتوریسم
بسیاری از مطالب و مفاهیم قابل اشتراک هستند به همین امید هنوز بلاگر هستم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان