وبلاگ شخصی عارف قهرمانزاده


دست نوشته های عارف قهرمانزاده

تو کریستوف کلمب باش

من یک قاره متروکم روی نقشه بی کسی
تو کریستوف کلمب باش بگو از راه میرسی
 
من یک جنگ جهانی که یک هیتلر  کم داره
من یک شهر بی طرف که هی روش بمب میباره
 
یک اقیانوس خسته یک ساحل طولانی
صدها نهنگ بی مغز باز اومدن مهمانی
 
بیا آتش بس بده به جنگ این سرزمین
تو صلیب سرخ باش تو مرکز فلسطین
 
دستور بده نهنگ ها توی ساحل نمیرن
رو کویر خشک ما ابرا بارون بگیرن
 
یه چرنوبیل که هیچی دیگه سمتش نمیاد
یه دیکتاتور که دنیا دیگه اونو نمیخواد
 
یک جنگل مخوف ام یک خونه رعب آور
پر از حیوان وحشی پر از کفتار لاغر
 
یک تابوت مرموز تو اهرام ثلاثه
یک طلسم که هرکی دست بزنه میبازه
 
عارف قهرمان زاده
 
نیروگاه اتمی چرنوبیل
 
عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

مگه عیبی داره آدم یه کنجی کز کنه تنها

چه ایرادی داره آدم
سرش گرم خودش باشه
بخواب زودتر از مردم
که صبح زود هم پاشه

مگه عیبی داره آدم
یه کنجی کز کنه تنها
بدور از هر کی میشناسه
بدور از کل آدمها

شب آغاز برف و یخ
پر از احساس وهم انگیز
یه چای سرد و بی مزه
یه کلبه تو دل پاییز

پر از تکرار دیروزم
پر از خالی ترین رویا
بغل کن باز خیالم رو
بزار تا گم بشه سرما

هنوزم تو رگ گیتار
پر از نت های تکرار
هنوزم آسمون هر شب
رو سقف کلبه میباره

تو قلبت سربی و سرد
تو قلبت سخت و نامرد
تو که عاشق نبودی تا
ببینی غم چیا کرده

تو سهمت دوری از من بود
من اینو دیر فهمیدم
من اما جای تو هر شب
به این دیوونه خندیدم

عارف قهرمانزاده

 

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۱

بمناسبت روز تولد

عارف قهرمانزادهتا ابتدای سوز فروردین
از انتهای آخر خرداد
درگیر دنیای خودم بودم
تا دست آخر اتفاق افتاد

دنیای من برعکس دنیاتون
نه ماه کامل با خودم درگیر
من بودم نه ماه بی حرفی
تو یک حباب مات بی تصویر

تا حکم آزادی به بالم خورد
یک قطعه از پازل به جاش افتاد
من روح پاک بی غشی بودم
سطحی که نم نم روش خراش افتاد

تو گوش من اذن و اذان خواندند
بر روی سینه آیت الکرسی
روی لباسم آیه و سنجاق
اهل محل مشغول رو بوسی

اما کسی چیزی نمیدونست
از گریه های رقت آمیزم
انگشت توی گوششون کردن
وقتی که دیدن اشک میریزم

عارف قهرمانزاده ۱ نظر ۳

یلدا زنیست که از حوالی پاییز میرسد

یلدا زنیست که از حوالی پاییز میرسد
یلدا زنیست
گم شده در انحنای سرد
او میرسد تا که ما را به سرد ترین فصل میتلا کند
یلدا زنیست فاحشه که از حوالی سیبری
هر ثلث سال یک بار به در خانه میکوبد
او میرسد و تمام مردان باکره شهر را میپوشد
یلدا زنیست با یک جفت انار قرمز و لبهای سرخ با تن پوشی سبز
یلدا زنیست که فکر تلافی کردن درد های زمستان های سال قبل را با خود میکشد
یلدا، زشت ترین آیه در کتاب فصل
حساب های سال پیش را بستان
برو، دیگر کسی به فکر انار قرمز و لبهای سرخ نیست
اینبار که آمدی
تو را به خانه نخواهم برد
تو را میان کوچه های شهر میکشم
تا تمام بچه های کار طعم انار های قرمزت را بدانند
لب های سرخ تورا قاچ کنند
و تن پوش گرم تورا بپوشند
باید تو را سر سفره تنگ دست ترین زنان شهر ببرم
تا از تمام تو سهم یک سال خود را بردارند
و از مزرعه گندم چشم هایت هزاران گندم را انبار کنند
آخ یلدا
زن،باکره ی داستان من
یلدای فصل های پر از التهاب
 
عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

من صدات زدم برادر

برادر

در حس خلوتی از شب، زمانی که ستاره‌ها به هم شگفت‌زده نگاه می‌کردند و ماه زیبا، رازهای شب را در بغل خود محکم نگه می‌داشت، دو برادر به هم دست یافتند. این داستان آغاز شد وقتی برادر کوچک، از دست‌رفته در گرداب تنهایی گم شده بود و برادر بزرگ‌تر پس از پانزده سال تلاش بی‌وقفه، در آغوش زمان از دل کوه‌های حیرت‌انگیز عشق پیدا شد.

هنگامی که برادر بزرگ به ساحل تنهایی برادر کوچک خود رسید، قلبش با لرزش شکسته از نگاه تنهایی او پر شد. نور ماه بر روی چهره‌اش افتاد و اشک‌های خسته‌ای از چشمانش سرازیر شد. با آرامش، او نزدیک شد و گفت: "برادر کوچکم، تو را پیدا کردم."

برادر کوچک با چشمانی پر از حس شکرگزاری و شگفتی به چشمان برادر بزرگ‌تر نگاه کرد. با یک حرکت نرم، او را در آغوش گرفت و گفت: "از تو برادر ناامید نبودم، اما هیچ وقت فکر نکردم که چقدر می‌تواند عشق تو را به من بازگرداند."

از آن روز، آسمان زندگی آن دو برادر، به رنگ‌های جدید عشق و امید پر شد. هر روز، گویی صفحه‌ای جدید از کتاب عاشقانه زندگی آنها را باز می‌کرد. آنها با هم سحرآمیز خندیدند، به یکدیگر نگاه کردند و در دلهایشان، نغمه‌های عاشقانه آهنگ زندگی به صدا درآمد.

عشق برادران، از هر گوشه‌ای با بویی دلنشین پخش می‌شد. آن دو با هم، هر دقیقه را با لحظات شیرین توأم کردند و قلبهایشان به رقص درآمد. حالا که دوباره به یکدیگر پیوسته بودند، روزهای خوب و شاد با دستان باز برای آنها در انتظار بود.

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

من یک جزیره ام با یک درخت پیر

جزیره

 

من یک جزیره ام با یک درخت پیر
از هر طرف منم تو مشت تو اسیر

دریای من منو تا ساحلت ببر
اصلا بکش منو خاک منم بگیر

من عاشق تو ام تو عاشق نهنگ
بازم که کشته داد این جنگ بی تفنگ

هی ساحل منو با موج کم نکن
آروم تر بمون طوفان به سر نگیر

با یک سونامی بی رحم رو به من
آغوش وا کن و من رو بغل بگیر

 


عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

نو نهالی وسط باغچه یه شک و یقین

چندی پیش تقریباً مقارن با زمان تولد خودم، دستگاه قضا بر آن شد که شعری از جنس تولد نامه بنویسم تا به همین واسطه بتوانم مروری بر اشعار سایر شاعران هم دل خود بکنم. 

عارف قهرمان زاده

وقت سوسو زدن حضرت ابلیس و خطا
بعد نه ماه به این ورطه کشاندید مرا

نو نهالی وسط باغچه یه شک و یقین
شاخه ام را نشکن برگ مرا باز نچین

زاده آخر اسفندم و آغاز بهار 
ابر بارانی من بغض من آرام ببار

طفل بودم که مرا پیر و علیلم کردند
پیش هر ناکس و کس زاده ذلیلم کردند

فصل قد قامت من شد و رسیدم به بلوغ
با دو خط شعر پر از بغض و غم انگیز فروغ

شهریارم پی کوی پدرم میگردم
من خودم را وسط معرکه ها گم کردم

مثل پروینم و با سوزن و نخ درگیرم
شیر دیوانه در مانده به صد زنجیرم

میوه کالی ام از باغ پر از قمری پیر
زحمتم را تو بکش دست مرا باز بگیر

من گرفتار همین شعر و همین حاشیه ها
خسته از وسعت بی طاقت این قافیه ها

محتسب نیست بیگوید که چه باید بکنیم
یک نفر چاره کند آنچه نباید بکنیم

حضرت عشق زمین خورده بی حال و نذار
مثل برفی سر این صفحه تاریخ ببار

زاده دردم و نالیدن و آشوب و سکوت
بعد نه ماه پس افتاده در این فصل هبوط

دان تسبیحم و با نخ به تو وابسطه شدم
قدری از ذکر بکاه از نفست خسته شدم

میروم گوشه ای آرام بگیرم ریرا
اخوان باشم و الهام بگیرم ریرا

مثل نیما بروم تا برسم آن ور دور
ساحلم پر شده از آدم در گیر غرور

بهمنی پورم و هر شب عقبت میگردم
از سمرقند و بخارا و خودم دل کندم

اهل کاشانم و سهرابم و باقی همه رنگ
منزوی زاده درگیر تم ماه و پلنگ

عمری از عشق و هم آغوشی باران گفتم
هرکه را عشق به فرمود از ایشان گفتم 

واژه ها را بچکان بر ورق خسته من
آخر و عاقبت شعر دو سر بسته من

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۱

او گئچن گونلردن چال یانا یانا

صدفلی ساز

 

صدفلی سازینا باسیب باغرینا
او گئچن گونلردن چال یانا یانا
خبر وئر نه زامان گله جک باهار
نه زامان دورنالار قونور ایوانا

نه زامان سونه جک ظلمین چراغی
نه زامان بیته جک آیریبیک چاغی
نه زامان کسیلیر قیشین آیاغی
نه زامان باهارلار گلیر میدانا

دونیانی بوغوب دو ظلمت نفسی
جانا گئتیریب دی شمرین نوه سی
داها دا خیردالیب بولبول قفسی
قول اولوب دنیامیز بالا شیطانا

قالانین بویونو بوکوب آیریلیک
داغلاری قازدیریب سوکوب آیریلیک
آشیما سویوخ سو توکوب آیریلیک
اینانین الین دن گلمیشم جانا
 
صدف لی سازینا غم یاراش ماسین
سون لر آراسی هئچ قاریشماسین
ملتین باغرینا درد یول آشماسین
اولاد لار بویونا اوخشاسین انا

ماکو بیر گوهر دی صدف ایچینده
وصف کله بیلمز شعر دیلینده
آختارما ماکو نو شاعیر جبین ده
سغیلماز ماکوموز شعره داستانا

ماکونون داغلاری دوشوب دو دیله
بیر کیشی ایستیرم قدرینی بیله
گوزلردن یاشلاری ایندیره سیله
قول لوق ائت میه بیزیم زامانا


ماکونون یازینی گورمک ایسته سن
اولیک ساچینی هورمک ایسته سن
دوزلوخ ده آتینی سورمک ایسته سن
گئدیرم  سویله سن توزلو تهرانا
 
سئویرسن  نئچه گون قوناغ اول منه
حرمت ائت مه لیم کونول دن سنه
سونرا دا قایدیب گئت سن وطنه
وصف ائیله ماکونو هر بیر اینسانا

داغلارین اوزون دن اریپ دی قار
هاهان دی بو گون لر قار گولو چیخار
بارلانیپ باغلار دا آلما جیلانار
گرک چی گورمه غی پیره جاوانا

عاشیق لار یوردودو فرهاد دان سوروش
او لارین یئرینی صیاد دان سوروش
دوز سوزو همیشه استاد دان سوروش
ماکولو جان وئرر گئلن مهمانا

عارف قهرمانزاده

 

 

عارف قهرمانزاده ۱ نظر ۲

امشب بیا و خیره به احساس من بمان

عارف قهرمانزاده

 

امشب بیا و خیره به احساس من بمان
لبریزم از سکوت پر از خاطراتمان

شاید به زخم این همه آتش که میزنی
پیدا کنم دو قطره از آن آب و آسمان

وقتی غروب به خانه نزدیک میشود
گوئی که میشوم شبحی بین مردگان

میتر سم از خیال خیانت که با من است
راحت نمیگذارد ام امشب به جانتان

دیگر غزل مجال نوشتن نمی دهد
از بس که وزن و قافیه گیج است و ناتوان

زخم دلم دوباره دهن باز کرده است
شاید رسیده عمق جراحت به استخوان

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۰

من تو را نقش زدم بر بدن کاشی ها

عارف قهرمانزاده


من تو را نقش زدم  بر بدن کاشی ها
بردم رنگ زدم دل نقاشی ها

نیوتون بودم در دامن من افتادی
 مثل یک حادثه در محفل عیاشی ها

من تو را کشف نکردم تو  خودت افتادی
و شدی موجب اینگونه غزل پاشی ها

دست بردم که تو را لمس کنم دود شدی
زاده شد از تب تو بوته خشخاشی ها

شوروی بودم و تو مثل لنین برگشتی
من ولی فکر نکردم به فروپاشی ها

عارف قهرمانزاده

عارف قهرمانزاده ۰ نظر ۱
عارف قهرمان زاده:
نویسنده، روزنامه نگار، شاعر و پژوهشگر
زمینه فعالیت: گردشگری، جامعه شناسی و اکوتوریسم
بسیاری از مطالب و مفاهیم قابل اشتراک هستند به همین امید هنوز بلاگر هستم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان