ارابه خورشید پر از خون زمان بود
شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۰۰ ب.ظ
ارابه خورشید پر از خون زمان بود
از کوه که رد شد کمرش شکل کمان بود
خورشید که گیسوی خودش را ز رخ کوه
برچید ندیدی که شفق هم نگران بود
ژرفای خیال من این شهر غم انگیز
در موزه آن پنجره ها در جریان بود
من در پس آن پنجره ها گم شده بودم
گشتم پی یک مرد که بی نام و نشان بود
پیدا کنی ای کاش مرا وارث لیلا
چشمان تو جاییست که در حسرتمان بود
شیر از لب خورشید در آن کاسه شب ریخت
بی نور شد این شمع که در کالبد جان بود
یاد آوریم کرد که یک شب بگذشت
فرتوت شد این روح که دیروز جوان بود
شاعر حمید رضا(عارف) قهرمانزاده