وبلاگ شخصی عارف قهرمانزاده


دست نوشته های عارف قهرمانزاده

ارابه خورشید پر از خون زمان بود


    غروب

ارابه خورشید پر از خون زمان بود

از کوه که رد شد کمرش شکل کمان بود

 

خورشید که گیسوی خودش را ز رخ کوه 

برچید ندیدی که شفق هم نگران بود

 

ژرفای خیال من این شهر غم انگیز 

در موزه آن پنجره ها در جریان بود

 

من در پس آن پنجره ها گم شده بودم

گشتم پی یک مرد که بی نام و نشان بود

 

پیدا کنی ای کاش مرا وارث لیلا

چشمان تو جاییست که در حسرتمان بود

 

شیر از لب خورشید در آن کاسه شب ریخت

بی نور شد این شمع که در کالبد جان بود

 

یاد آوریم کرد که یک شب بگذشت 

فرتوت شد این روح که دیروز جوان بود

 

شاعر حمید رضا(عارف) قهرمانزاده
 

 

عارف قهرمانزاده ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
عارف قهرمان زاده:
نویسنده، روزنامه نگار، شاعر و پژوهشگر
زمینه فعالیت: گردشگری، جامعه شناسی و اکوتوریسم
بسیاری از مطالب و مفاهیم قابل اشتراک هستند به همین امید هنوز بلاگر هستم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان