در شهر شنیدم به کسی تیر زدند
هفت تیر کشیدند و دلی سیر زند
در شهر شنیدم که کسی یاغی شد
ما بین همین معرکه آژیر زدند
با گربه صفت ها که کسی کار نداشت
در همهمه یک هیکل چون شیر زدند
یک عاشق دیوانه به پا خواسته بود
یک عده فقط دست به تفسیر زدند
یک عده هم آن طرف فقط میدیدند
چایی و کمی بعد نخی تیر زدند
یک عده از این معرکه دل خوش بودند
هی دست به نشر عکس و تحریر زدند
نیرو نرسید و حمله ها پایان یافت
زالو صفتان دست به تحقیر زدند
ما بین همین واهمه ها خوابم برد
من را به همان اسلحه با تیر زدند
عارف قهرمانزاده
- ۰ نظر
- ۱۵ تیر ۹۹ ، ۱۹:۲۲